مگسی آدمی را اذیت میکرد و او توانایی دفع آزار اورا نداشت.
.
هردفعه با دست دورش میکرد چیزی نمی گذشت دوباره به ازار او می پرداخت
بعد از مدتی ذهنش به کمک او آمد یاد قصه پادشاه عباسی و امام صادق افتاد که :
در روایت آمده است: مگسى در اطراف منصور پرواز می کرد، او را از خود دفع کرد، دوباره آمد، باز دورش نمود، همچنان در اطرافش پرواز می کرد، تا منصور را بخشم آورد. در همین حال امام جعفر صادق (ع) بر منصور وارد شد، منصور از امام پرسید، یا أبا عبد الله  خدای متعال براى چه مگس را آفرید؟ امام صادق (ع) در جوابش فرمود: تا به سبب آن جباران را ذلیل گرداند.[1]

قدرتمندی که قادر نبود مگسی را از خود دور کند ..
تمام فکرش شد اشرف مخلوقات و ایینه دار خدای یکتا که روزی به عرصه مرگ خواهد شتافت میگفت من که توانایی دور کردن مگسی را ندارم چگونه از مرگ و سکرات آن دور شوم .. نشسته بود به حساب کتاب کارش میرسید آخر شنیده بود:

حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَکْبَر.
از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است: پیش از آنکه به حساب شما برسند خود به حساب خویش برسید، و قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید خویشتن را بسنجید، و خود را براى رستاخیز بزرگ آماده کنید.[2]

دل پر از امید  با چشمان بسته دستهای خالی را بالا برد خواست صدا بزند الهی العفو ناگاه زبانش بند آمد
همین که چشمانش باز شد خود را در خیل جمعیتی دید که مورد قضاوت قرار گرفتند.کم کم دلش به لرزه افتاد ناباورانه دنبال آشنایی  می گشت تا بار ترس خود را زمین گذارد جمعی نورانی و جمعی دور اشخاص نورانی ولی او تنها مانده بود.
درمیان لشکری که چهره شان نشانگر اعمالشان بود..

ناگاه جمعی را ندا دادند این الفاطمیون - کجایند فاطمیون یا بهتر بگوئیم کجایند مادری ها ..مانده بود فریاد بزند من فاطمی ام ..من خادم فاطمه(س)ام اما از شرم توانایی فریاد نداشت که اگر میزد شاید مفتضح میشد.
گروه گروه فاطمیون دست در دست وارد باغ سر سبز میشدند طبق نص صریح:

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ
داخل بهشت شوید، که نه ترسى دارید و نه غمناک مى شوید![3]


همه در هم بودند نورانی گنهکار بهشتی و...

که ناگاه ندا آمــد:

وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ
و اى گناهکاران امروز [از بى‏گناهان] جدا شوید[4]


چه جدا شدنی ... دوست از دوست و برادر از برادر....
چهره بغض گرفته نوبت به حساب دادنش رسیده بود ... نامه را که بدست چپ دادند
کسى که نامه اعمالش به دست چپش داده شده فریاد مى زند: اى کاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد!اى کاش هرگز نمى دانستم حساب من چیست؟

چقد آشنا بود با:
یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ
تبهکاران از سیمایشان شناخته مى‏شوند و از پیشانى و پایشان بگیرند[5]

تمــــــام شد .. به زور سمت آتش می بردند در مسیر نگاهش به پشت سرش می افتاد جمعی وارد بهشت نمی شدند  گرچه حوریان اصرار به ورودشان داشتند  ولی آنان منتظر بودند تا آقایشان حسین(ع) وارد بهشت شود
گویا بهشت بدون حسین برایشان ارزشی نداشت..
نگاه های منتظر به پادر میانی که ای اهل بهشت و ای شهدا من هم عمری در جمع شما زندگی کردم
من هم خادم حسین بودم ومن هم مشکی پوش او بوده ام اما تمام این جملات با نگاه های منتظرانه به انها گفته میشد چون زبان بی اذن نتوانست سخن بگوید..
نزدیک درب ورودی دوزخ میشد گفت شاید این لحظه بتوانم محبوبم را صدا بزنم زبان به اذن قاضی محشر گشود :
یارب .. ای خدای عرصه محشر این بدن و جسم نحیف چه دارد که بتواند عذاب شدید تورا تحمل کند این پوست نازک و این دستهای به سویت بلند شده راببین..

یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی
پروردگارا! بر ناتوانى جسمم و نازکى پوستم و نرمى استخوانم رحم کن.[6]

محبوب من آخر این بدن ناتوان این همه خط و نشان کشیدن نداشت ...



أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو
من بنده ناتوان، خوار و کوچک، زمین گیر و درمانده توأم.
اى خداى من و پروردگارم و سرور و مولایم، براى کدامیک از دردهایم به حضرتت شکوه کنم

اگر مرا در عقوبت و مجازات با دشمنانت قرار دهى، و بین من و اهل عذابت جمع کنى، و میان من و عاشقان و دوستانت جدایى اندازى، اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم و گیرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر کنم، اما چگونه چشم پوشى از کرمت را تاب آورم یا چگونه در آتش، سکونت گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو توست.[7]

پس به عزّتت اى آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنان که خواهان دادرسى هستند و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزى می باشند و صدایت میزنم: کجایى اى سرپرست مؤمنان، آرى کجایى اى نهایت آرزوى عارفان، اى فریادرس خواهندگان فریادرس، اى محبوب دلهاى راستان و اى معبود جهانیان[8]

آیا این چنین است، اى خداى منزّه، و ستوده که در دوزخ بشنوى صداى بنده مسلمانى که براى مخالفتش با دستورات تو زندانى شده و مزه عذابش را به خاطر نافرمانى چشیده و میان درکات دوزخ به علّت جرم و جنایتش محبوس شده، و حال آنکه در درگاهت سخت ناله میزند، همچون ناله آن که آرزومند رحمت توست، و با زبان اهل توحیدت تو را می خواند، و به ربوبیّتت به پیشگاهت توسّل می جوید، اى مولاى من، چگونه در عذاب بماند و حال آنکه امید به بردبارى گذشته ات دارد یا آتش چگونه او را به درد آورد درحالیکه بخشش و رحمت تو را آرزو دارد[9]

یا چگونه شعله آتش او را بسوزاند درحالیکه فریادش را می شنوى و جایش را می بینی یا چگونه آتش او را دربر بگیرد و حال آنکه از ناتوانی اش خبر دارى، یا چگونه در طبقات دوزخ به این سو و آن سو کشانده شود درحالی که راستگوی اش را میدانى، یا چگونه فرشته هاى عذاب او را با خشم برانند و حال آنکه تو را به پروردگاری ات می خواند، یا چگونه ممکن است بخششت را در آزادى از دوزخ امید داشته باشد و تو او را در انجا به همان حال واگذارى؟ همه این امور از بنده نوازى تو بس دور است، 

هرگز گمان ما به تو این نیست و نه از فضل تو چنین گویند و نه به آنچه که از خوبى و احسانت با اهل توحید رفتار کرده اى شباهتى دارد،[10]
تمام بغض این چند ساعته را با محبوب حقیقی اش در میان گذاشت.. قیامتی در بین مشتاقان شفاعت افتاده بود 
زانوهایش از شدت ترس عذاب به لرزه افتاده بود. ناگاه به زانو خم شد و نشست چشمهای منتظرش خیره بسمت کسانی بود که گویا عمری آنها را می شناخت ... لحظاتی گذشت سرش افتاده بود پایین بلند شد خود را به سمت آتشی بکشد که حکمش داده شده بود اولین قدم را از زمین کند تا آمد بگذارد زمین .
دست گرمی بر شانه اش خورد .دست امیدی که به اذن ربش آمده بود شفاعت کند همان دستی که روزی در غدیر بالای دست پیامبر رفت و همان دستی که جان پیغمبر در بین آن به سوی خدا رفت و دستی که بسته شد و شبانه غسل داد و کفن و دفن کرد .. این بار نگاهش خیره به سوی امیرش بود مولایم خوش آمدی .. 
مزد یک عمر پیروی از امیرش و فرزندان او را امروز گرفت شفاعتی که پیامبر بارها بر آن تاکید کرده بود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :
ای گروه مردم ! همانا علی تقسیم کننده جهنم (نار) است کسی که یاور و دوست او باشد وارد آتش نخواهد شد و کسی که دشمن او باشد از آن نجات نخواهد یافت . همانا او تقسیم کننده بهشت است کسی که دشمن او باشد وارد آن نخواهد شد و کسی که دوست او باشد از آن محروم نخواهد شد.[11]



ای کسانی که به خود ظلم کرده اید! هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید 
«قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» زمر/53.




وای اگر رسد اجـــل              روز قیامـــت و عمــل
چون به حــرم نرفته ام              جای دگـــــر شود دلــم
به داد مــن نمی رسد              هیــچ یک آشـــنای مــن
هیچ مجال تـــوبه نیست             جای کمیل و ندبه نیست
کیست کنــد شفاعتم               چون به خطر شود دلم
نیست زبان معذرت               نیست زمــــان مغفرت
کز غم حول محشرت              لال و کـــر شـود دلـــم
سرور من مگــر شود               واســــطه ی خدای من






منابع:

[1] ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج 4، ص 251،
[2]-وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج ‏16، ص 99 ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏67، ص 73.
[3]-آیه 49 سوره اعراف
[4]-آیه 59 سوره الرحمن
[5]-آیه 41 سوره الرحمن
[6]-فرازی از دعای کمیل
[7و8و9و10]-دعای کمیل:فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ
فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ (الْآلِمِینَ) وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ
دعای کمیل:أَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ (یُسْجَنُ) فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ یَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ
أَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَهُ أَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ أَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ أَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهْ أَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ (فَتَتْرُکَهُ) فِیهَا هَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ وَ لاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَ

[11]-عن عبد الله بن عباس قال :قال رسول الله (ص):معاشر الناس ، إن علیا قسیم النار ، لا یدخل النار ولی له ، ولا ینجو منها عدو له ، إنه قسیم الجنة ، لا یدخلها عدو له ، ولا یزحزح عنها ولی له .
امالی شیخ صدوق ص 83 ، به سند دیگر خصال ، شیخ صدوق ، ص 496