طبق آیات قرآن حضرت عیسی(ع) به نبوت حضرت محمد بشارت داده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین می گوید:" آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه تورات و انجیل آمدن خاتم الانبیاء(ص) را بشارت داده اند و مى فرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ----------کسانى که پیروى مى کنند رسول درس نخوانده اى را، که نامش را در کتاب آسمانى خود تورات و انجیل مى خوانند و مى یابند.»( سوره اعراف، آیه 157.) .



 آیات زیر از جمله آیاتی است که به این بشارت، اشاره دارند:

الف- « الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُون-------کسانی که به ایشان کتاب داده ایم، همان گونه که فرزندان خود را می شناسند، او (حضرت محمد) را می شناسند.»( بقره ، 146)

ب- «وَ الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزََّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالحْقّ ِ..---کسانی که بدیشان کتاب داده ایم می دانند که آن (قرآن) از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.» (انعام ،114) ج- « وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمَ َ یَبَنىِ إِسْرَ ءِیلَ إِنىّ ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینْ َ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِین-------------- (عیسى (ع) فرمود) اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم و تورات را که قبل از من نازل شده است، تصدیق می کنم و من این بشارت را آورده ام که بعد از من رسولى مى آید به نام احمد »(صف، 6)

از این موارد مورد الف و ب، اشاره ای به اینکه اهل کتاب پیامبر را می شناخته اند، وجود ندارد. بلکه صرفاً گفته است که اهل کتاب به این امور علم دارند و لازمه علم داشتن این نیست که این امور در کتب مقدس آنان موجود باشد. بلکه منشأ این علم ممکن است سنت شفاهی آنان باشد. البته احتمالات دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد. اما مورد ج و آیه ای که در کلام علامه طباطبایی بود، کاملاً فرق دارد. در مورد ج گفته شده است که حضرت عیسی بشارت به آمدن حضرت محمد داده است و در مورد دیگر گفته شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است. مورد ج تنها این را اثبات می کند که حضرت عیسی بشارتی به آمدن حضرت محمد داده است؛ ولی گفته نشده که نام ایشان در اناجیل نیز ذکر شده است. مورد دیگر نیز تنها این را اثبات می کند که از پیامبر اسلام در تورات سخن گفته شده است. اما این به صورت بیان صفات و معرفی به صفات بوده است؛ نه ذکر نام ایشان. البته عدم وجود چنین بشارتی در تورات و انجیل های موجود دلیل بر بطلان ادعای قرآن نیست؛ زیرا تورات و انجیل های چهار گانه ای که امروزه در دسترس است همه مطالب تورات و انجیل واقعی و اصلی را در بر ندارند. و نیز علمای یهود و نصاری اعتراف دارند که تورات اصلی که به حضرت موسی (ع) نازل شده بود مفقود شد و بعد از سالهای زیاد توراتی که در قلبها محفوظ مانده بود دوباره تدوین شد و همین مشکل برای انجیل نیز به وجود آمده است. (جالب است که بدانیم پس از نابود شدن ده ها انجیل که حتی تعداد آنها به پنجاه نیز می رسد، در سال 325 م بزرگان مسیحیت جمع شدند و چهار انجیل را به رسمیت شناختند). 2- شواهدی از کتب مقدس درباره حضرت محمد(ص) عده ای از محققین برآنند مراد انجیل یوحنا که حضرت عیسی آمدن "فارقلیط" را بشارت داده و در سه جا این لفظ را آورده، (یوحنا، 16: 5 – 15 و یوحنا، 14: 25 – 26 و یوحنا، 14: 15 – 17. ) حضرت محمد (ص) است زیرا اینان این کلمه را به معنای ستوده  شده (محمد) تلقی کرده اند گرچه مسیحیان این کلمه را به معنای تسلی دهنده گرفته اند.

 (. ر. ک. به: سلیمانی اردستانی، قرآن کریم و بشارت های پیامبران، هفت آسمان، شماره 16، ص 51 – 56. )

به جز این مورد در هیجده مورد در تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن گفته شده است. (رشید رضا، محمد، المنار، ج 9، ص 230 – 300، بیروت، دارالمعرفة، 1342هـ.ق )ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم: 1- « بنابه نقل تورات، حضرت موسى به قوم اسرائیل مى گوید: «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید»( تثنیه، 18:15.). و نیز خدا به موسى مى گوید: «نبى اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کس که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (تثنیه، 18:18ـ19). شکى نیست که این دو فقره آمدن پیامبرى را بشارت مى دهند. این پیامبر ویژگى هایى دارد؛ از جمله این که مانند موسى است و دیگر این که از میان برادران قوم اسرائیل برخواهد خواست. هیچ یک از انبیاء بنى اسرائیل ادعا نکرده اند که مانند موسى هستند. بدون شک مهم ترین ویژگى نبوت حضرت موسى این است که شریعتى خاص آورده است و وقتى گفته مى شود «نبى اى مانند موسى» حتماً باید این ویژگى در نظر گرفته شود. هیچ یک از انبیا ادعا نکرده اند که شریعتى خاص آورده است و حتى حضرت عیسى به گفته اناجیل همان شریعت موسى را اجرا مى کرده و مأموریتش براى همین بوده است: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم... پس هر که یکى از این احکام کوچک ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد»( متى، 5:17ـ19) نکته دیگر این است که برطبق این دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنى اسرائیل است و مشخص است که برادران بنى اسرائیل، بنى اسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان مى دهد که این پیامبر از بنى اسرائیل نیست. در عهد جدید آمده است: «و این است شهادت یحیى در وقتى که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستى که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه، آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم. آیا تو آن نبى هستى؟ جواب داد که نى»( یوحنا، 1:19ـ21. ) حضرت یحیى(ع) معاصر حضرت عیسى است و اندکى قبل از آن حضرت به پیامبرى مبعوث شده است. یهودیان مى خواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او مى فرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیى مى پرسند که آیا تو مسیح هستى؟ جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند آیا تو الیاس هستى؟ باز حضرت جواب منفى مى دهد. سپس سؤال مى کند که آیا تو «آن نبى» هستى؟ باز یحیى جواب منفى مى دهد. این فقره صریح در این است که سؤال کنندگان مسیح را غیر از آن پیامبرى که در انتظارش بوده اند، مى دانسته اند. در این باره چند نکته قابل ذکر است: 1. مفسرانِ کتاب مقدس عبارت «آن نبى» را اشاره به همان پیامبرى مى دانند که در سفر تثنیه باب 18 حضرت موسى وعده داده بود. (. جماعة من اللاهوتیین، تفسیر الکتاب المقدس، ج1، ص 453 و ج5، ص 235؛ السنن القویم فى تفسیر اسفار العهد القدیم، ج2، ص 425؛ تفسیر العهد الجدید; شرح بشارة یوحنا، ولیم بارکلى، ص 109.) 2. آن پیامبر در بین یهودیان چنان معروف بوده که اشاره کوتاه «آن نبى» براى انتقال به آن کافى بوده است. به گفته برخى، آنان منتظر پیامبرى بوده اند که سید انبیا و بزرگ ترین آنان بوده است.( تفسیر العهد الجدید، شرح بشارة یوحنا، ص 109. ) 3. کسانى که از حضرت یحیى سؤال مى کرده اند، کاهنان قوم و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان، یعنى اورشلیم، بوده اند. 4. شکى نیست که این مسئله، یعنى انتظار یک پیامبر بزرگ، مسئله بسیار مهمى است و اگر آنان اعتقاد خطایى در این باره داشته اند، حضرت یحیى مى باید آنان را متوجه خطایشان بگرداند؛ نه این که خطاى آنان را تأیید کند. از حضرت یحیى سؤال شده است که آیا تو مسیح هستى و او جواب منفى داده است، باز از او مى پرسند که آیا تو آن نبى هستى؟ اگر در واقع مسیح همان نبى بوده است باید حضرت یحیى پاسخ دهد که این دو یکى هستند، و نه این که پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم. 5. در فقره دیگرى از انجیل یوحنا کسانى حضرت عیسى را مصداق آن نبى دانسته اند (یوحنا، 6:14. )، اما در موارد دیگرى بین مردم اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسى) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبى است و بعضى گفتند او مسیح است... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد» (یوحنا، 7:40ـ43. ). از این فقره برمى آید که همه کسانى که در آن مکان حاضر بوده اند، مسیح را غیر از آن نبى مى دانسته اند؛ زیرا وقتى یک دسته گفته اند او آن نبى است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مسیح مى دانستند، مسیح با آن نبى یکى بود، پس نباید اختلافى در کار باشد. 6. در موردى دیگر در قسمت هاى عهد جدید، کسانى عیسى را همان نبى دانسته اند (اعمال 3:22 و 7:37. )که البته اعتبار دیگر قسمت هاى عهد جدید نزد مسیحیان به اندازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیگران به اندازه سخن حضرت یحیى نیست و بر فرض که اختلاف باشد، براى اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیى کافى است. از مجموع این دو فقره عهد قدیم و جدید مى توان استفاده کرد که در تورات و اناجیل فعلى فقراتى وجود دارد که آمدن پیامبرى را با اوصافى که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت داده اند. همین که فقره اى از این دو کتاب با سخن قرآن منطبق باشد، براى تبیین آن کافى است.»

( سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قرآن کریم و بشارت های پیامبران، هفت آسمان، شماره 16)